در شرایطی که ضریب نفوذ بیمه در ایران همچنان پایین و ناپایدار باقی مانده، تحلیل این پدیده صرفاً از منظر اقتصادی یا بازاریابانه، نابسنده و گمراهکننده است. «فرهنگ بیمه» در ایران را نمیتوان بهمثابه مجموعهای از عادات مصرفی یا رفتارهای فردی تلقی کرد، بلکه باید آن را برساختی اجتماعی دانست که در بستر نیروهای تاریخی، طبقاتی، نهادی و گفتمانی شکل گرفته و بازتولید میشود. از اینرو، فهم چرایی مقاومت اجتماعی در برابر بیمه یا ضعف در نهادینهسازی آن، مستلزم ورود به لایههای پنهان ساختار فرهنگی، اقتصاد سیاسی و منطق سلطه در جامعه ایرانی است.
در چارچوب چنین نگاهی، بیمه نه صرفاً ابزاری برای کاهش ریسک، بلکه نهاد بازنمایندهی رابطه شهروند با دولت، سرمایه و نهادهای مدنی است. بازنماییهای رسانهای، بیاعتمادی عمومی، انحصار در ارائه خدمات، و طرد اقشار حاشیهنشین از دسترسی به بیمه، نشانههایی از شکاف فرهنگی و طبقاتی در برساخت اجتماعی بیمهاند. همزمان، سیاستگذاریهای کلان اقتصادی با محوریت خصوصیسازی، کالاییسازی رفاه، و تمرکز بر سودآوری، بیمه را از یک حق اجتماعی به کالایی نخبهگرایانه تقلیل دادهاند.
در چنین بستری، بازاندیشی در فرهنگسازی بیمه مستلزم عبور از رویکردهای تبلیغاتی سطحی و حرکت به سوی بازتعریف گفتمان بیمه در سطح آموزش، طراحی محصول، نهادسازی مدنی و بازتوزیع قدرت است. این گزارش، تلاش میکند مسیرهای برونرفت از بحران اعتماد و انزوای فرهنگی بیمه در ایران را ترسیم کند.
ضریب نفوذ بیمه، مسئلهای حل نشده
در ایرانِ امروز، ضریب نفوذ بیمه همچنان پایینتر از سطح مطلوب باقی مانده: ضریب نفوذ بیمه بر اساس آمار رسمی بیمه مرکزی تا پایان سال ۱۴۰۳، ۲.۱ درصد بودهاست؛ گرچه این رقم از میانگین منطقه خاورمیانه بیشتر است، فاصله قابل توجهی با میانگین جهانی ( بیش از ۷ درصد) دارد و تلاشها برای گسترش آن نیز اغلب به اقدامات تبلیغاتی یا اطلاعرسانی سطحی محدود شدهاند. این در حالی است که نگرش مردم به بیمه، میزان اعتماد آنان و رفتارهای مرتبط با خرید و استفاده از خدمات بیمهای، اموری صرفاً فردی یا اقتصادی نیستند، بلکه ریشه در ساختارهای اجتماعی، تجربههای تاریخی و معناهایی دارند که در دل روابط قدرت و فرهنگ شکل گرفتهاند. مردم در تعامل با بیمه، تنها با یک خدمت مالی مواجه نیستند؛ بلکه با نهادهایی سروکار دارند که تجربههای پیشین، شفافیت عملکرد، عدالت در ارائه خدمات و احساس امنیت اجتماعی را در خود بازتاب میدهند. از همینرو، اعتماد یا بیاعتمادی به بیمه، حاصل آموزشها، تجربیات و تصویرهایی است که از این نهاد در جامعه بازتولید شده است.
در فضای اجتماعی ایران، بسیاری از مردم بیمه را نهادی دور از دسترس یا غیرقابل اعتماد میدانند. این نگرش محصول سالها تجربه مواجهه با فرآیندهای پیچیده، خدمات ناکارآمد و پاسخگویی نامنظم بوده است. نهادهای بیمهای کمتر توانستهاند جایگاهی واقعی و باورپذیر در زندگی روزمره مردم برای خود دستوپا کنند. در بسیاری از موارد، مردم ترجیح میدهند برای مواجهه با بحرانها به شبکههای خانوادگی، حمایتهای محلی یا حتی قضا و قدر متوسل شوند تا اینکه به سراغ نهاد رسمی بیمه بروند. در چنین شرایطی، بیمه نه بهعنوان ابزاری قابلاعتماد برای مدیریت ریسک، بلکه بیشتر بهمثابه محصولی ناشناس و کمفایده تلقی میشود.
بیمه گرفتار اغراقهای شرکتها
از سوی دیگر، بازنمایی بیمه در رسانهها نیز اغلب دور از واقعیتهای زندگی مردم بوده است. تبلیغات پرزرقوبرق و اغراقآمیز بیمهها، بیشتر بر آرامش خیال، آینده روشن یا سرمایهگذاری مطمئن تمرکز داشتهاند، بدون آنکه به مسائل ساختاری مانند نابرابری در دسترسی، بیاعتمادی عمومی یا کیفیت خدمات اشاره کنند. این روایتها ممکن است در ظاهر انگیزشی به نظر برسند، اما در عمل باعث تشدید شکاف میان واقعیت اجتماعی بیمه و تصویر ایدهآل آن شدهاند. نتیجه این وضعیت، دورتر شدن اقشار کمدرآمد از بیمه و تقویت این تصور است که بیمه فقط برای طبقات برخوردار یا مشاغل رسمی طراحی شده است.
در این میان، ساختار اقتصادی و سیاسی کشور نیز تأثیر عمیقی بر سرنوشت بیمه داشته است. تمرکز بر خصوصیسازی بدون نظارت کافی، تبدیل خدمات حمایتی به کالاهای سودآور و نادیده گرفتن اقشار حاشیهنشین در سیاستگذاریها، موجب شده که بسیاری از مردم حتی بهلحاظ اقتصادی نیز توان یا تمایل ورود به نظام بیمه را نداشته باشند. شرکتهای بیمه هم، بهجای ایفای نقش اجتماعی و عمومی، بیشتر به دنبال جذب مشتریان پرمنفعت بودهاند و کمتر به طراحی خدمات مناسب برای مشاغل غیررسمی، زنان سرپرست خانوار یا کارگران روزمزد پرداختهاند.
در مقابل، تجربه کشورهایی که توانستهاند فرهنگ بیمه را نهادینه کنند، نشان میدهد که این موفقیت نتیجه آموزش مداوم، مشارکت مردم در تصمیمگیری، اعتمادسازی بلندمدت و طراحی خدمات متناسب با شرایط زیستی افراد بوده است. آنها مفاهیم بیمهای را از دوران کودکی در مدارس آموزش دادهاند، محصولات متنوع و قابلانعطافی طراحی کردهاند و سازوکارهایی برای نظارت عمومی و رسیدگی عادلانه به شکایات ایجاد کردهاند. این کشورها بیمه را نه صرفاً ابزاری مالی، بلکه سازوکاری برای همبستگی اجتماعی و حمایت از زیست انسانی تلقی کردهاند.
بازاندیشی مسیر دورافتاده
برای ارتقاء ضریب نفوذ بیمه در ایران نیز راهی جز بازاندیشی در این مسیر وجود ندارد. لازم است آموزش عمومی در سطح مدارس، رسانهها و جامعه تقویت شود؛ محصولات بیمهای به زبان زندگی روزمره مردم بازگردند، فرایندها شفاف و قابلاعتماد شوند و مسئولیت اجتماعی نهادهای بیمهگر به رسمیت شناخته شود. تنها در این صورت است که بیمه میتواند به بخشی از تجربهی واقعی مردم تبدیل شود و از یک محصول ناشناخته و پرابهام، به نهادی قابلاعتماد و فرهنگپذیر بدل شود.
فرهنگ بیمه در ایران در گرو بازاندیشی در ساختارهای معنا، اعتماد و برهمکنش نهادی است؛ بازاندیشیای که باید از سطح تبلیغات سطحی به عمق مناسبات اجتماعی، اقتصادی و گفتمانی نفوذ کند. صنعت بیمه، اگر بخواهد از وضعیت کنونی به جایگاهی پایدار و مقبول در زیستجهان مردم ارتقا یابد، ناگزیر است از نقش صرفاً خدماترسان سودمحور فراتر رود و در مقام یک نهاد بازتوزیعگر و معنابخش اجتماعی بازتعریف شود. این مهم تنها با سرمایهگذاری بر روی آموزش رسمی در نظام آموزشی، طراحی محصولات بیمهای انعطافپذیر و بومیسازیشده و بازسازی روایت رسانهای بر اساس زیست اجتماعی اقشار فرودست محقق خواهد شد.
بیمه باید از کالای ممتاز طبقات برخوردار به حق عمومی تمامی آحاد جامعه تبدیل شود. بدون چنین تحول ساختاری، هر تلاش برای افزایش ضریب نفوذ، محکوم به بازتولید همان گسست نهادی، بیاعتمادی مزمن و طرد اجتماعی خواهد بود که بیمه را به پدیدهای حاشیهای بدل ساخته است.