در کشور ما، خشونت علیه زنان، بهویژه در چارچوب خانواده، موضوعی پیچیده و فراگیر است که با تارهای پنهان فرهنگی، قانونی و اجتماعی تنیده شده است.
پژوهشهای معتبر نشان میدهند که بیش از سهچهارم زنان در ایران حداقل یک بار خشونت خانگی را تجربه کردهاند، اما کمتر از یکسوم از قربانیان جرأت میکنند این خشونت را گزارش دهند. در برخی مطالعات محلی، روا بودن خشونت روانی برای بیش از نیمی از زنان گزارش شده و خشونتهای جسمی و جنسی نیز در سطح قابل توجهی مشاهده میشوند.
این ناشناسماندن خشونت در بسیاری از جوامع ما، بازتابی از ساختارهای قدرت و نظامهایی است که زن را به سکوت وامیدارند. در چنین شرایطی، لزوم وجود سازوکاری حمایتی صرفاً یک الزام اخلاقی نیست؛ بلکه تحولی جامعهشناختی و ساختاری است. ما نیازمند نظامی هستیم که زنان را نه صرفاً در لحظه بحران، بلکه بهصورت مستمر حمایت روانی، حقوقی، پزشکی و فرهنگی کند؛ شبکهای نیرومند که توان عکسالعمل سریع در برابر خشونت را فراهم آورد. این نظام باید از بسترهای قانونی منسجم، آموزش اجتماعی، منابع مالی و پناهگاههایی واقعی شکل گیرد؛ چرا که نیاز زنان و مطالبهگری اجتماعی بدون ساختارهای حمایتگر نهادینه، در برابر خشونت شکننده باقی میماند.
بیمه در برابر خشونت: راهکاری اقتصادی برای امنیت اجتماعی
در ایران امروز، صنعت بیمه میتواند به مثابهی بافندهی تار حمایتی عمل کند که زنان در معرض خشونت خانگی را از سقوط به ورطه هولناک ساختارهای صلب فرهنگی و خانوادگی حفظ میکند. اما این ساختار همچنان در مرحلهای شکستخورده یا نیمهکاره است. پوششهای کنونی بیمههای اجتماعی و سلامت اغلب محدود به خدمات عمومی پزشکیاند و جایی برای خدمات رواندرمانی، حمایت حقوقی یا مراقبت ویژه قربانیان خشونت خانگی خالی است.
طی سالهای اخیر، بیمه سلامت ایران پوششهایی برای رواندرمانی فردی، گروهدرمانی و خانوادهدرمانی از جمله مشاوره و درمان زناشویی در نظر گرفته است، با پرداخت بیمهای معادل حدود ۷۰٪ تعرفه دولتی، و در مواردی برای دهکهای پایین یا بیماران خاص، این سهم تا ۸۵٪ نیز میرسد. این اقدام اگرچه گامی مثبت است، اما همچنان بهشدت کلی و غیرتخصصی برای مواجهه با ابعاد پیچیده خشونت خانگی به نظر میرسد.
در مقابل، ساختارهای بیمهای موجود، بدون در نظر گرفتن ابعاد حقوقی، فرهنگی و اقتصادی خشونت علیه زنان، به عنوان بستری بایسته، ناکارآمد ماندهاند. بررسیهای اجتماعی نشان میدهد که ایران دارای سابقهای تقریباً صدساله در صنعت بیمه است، اما بیمه برای زنان—بهویژه خانهدار یا آسیبدیده—برای سالها دسترسی محدود و تبعیضآمیز داشته است.
شرایط مالی و فرهنگی سبب شده زنان پس از تجربه بحرانهایی چون خشونت خانگی، بیشتر در انزوا باقی بمانند تا در مسیر کمک. از منظر جامعهشناختی، بیمه نهادی است اجتماعی با هدف مهار ریسک و بازیابی امنیت زندگی، اما در ساختاری که زن خشونتدیده را نادیده میگیرد، این ساختار تبدیل به پوستهای توخالی از بیعدالتی میشود. زنان خشونتدیده در تقاطعی از جنسیت، محرومیت مالی، محدودیت حقوقی و تابوهای فرهنگی قرار دارند. برای آن که بیمه به ابزاری واقعی برای بازسازی و استقلال تبدیل شود، باید خدمات چندوجهی ارائه کند: رواندرمانی، حمایت پزشکی، مشاوره حقوقی، همزمان با پشتیبانی مالی و امکان دسترسی به محیط امن.
این بازاندیشی ساختاری نباید تنها شامل افزودن کدهای خدمات رواندرمانی یا مشاوره باشد، بلکه باید فلسفهی نگرش به بیمه را متحول کند: از نهاد صرفاً جبرانی برای اتفاقات ناگوار به نهادی فعال برای پیشگیری، بازتوانی و بازسازی زندگی. در وضعیت کنونی، صنعت بیمه در ایران اگرچه تا حدی به خدمات پایه درمانی محدود است، در حوزه خشونت خانگی علیه زنان—با تمامی تبعات روانی، حقوقی و مالی—غایب یا کماثر مانده است.
با این حال، اگر بیمه بتواند پوششهایی شامل رواندرمانی تخصصی، مشاوره حقوقی، مراقبت پزشکی و پشتیبانی مالی برای بازتوانی و استقلال زنان آسیبدیده فراهم آورد، میتواند به طنابی قدرتمند تبدیل شود: طنابی که زن را از شب مرگبار انزوا بیرون میکشد و به نور تحرک اجتماعی و استقلال هدایت میکند.
بیمه، ناجی خاموش در خانههای پرتنش
صنعت بیمه نمیتواند تنها مسئول بهبود وضعیت زنان در معرض خشونت خانگی باشد؛ زیرا بیمه، جزئی از یک ساختار بزرگتر اجتماعی است. پوششهای بیمهای، هرچند ضروریاند، اما در فقدان حمایتهای حقوقی، فرهنگی، اقتصادی و نهادی گستردهتر، اثربخش نیستند. مشکلاتی مانند محدودیت قانونی در رسیدگی به خشونت خانگی، فقدان پناهگاههای کافی (تنها ۱۷ مرکز امن فعال در کشور)، تابوی فرهنگی و نبود آموزش تخصصی برای نهادهای حمایتی، نشان میدهند که بیمه در کنار سایر نهادها میتواند نقشآفرین باشد، اما تنها نمیتواند بار عمیق این آسیب را تحمل کند.
علاوه بر این، مطالعات نشان میدهد که ساختارهای حمایتی در ایران بهویژه در حوزه بیمه اجتماعی، زنان—اعم از روستایی یا خانهدار—را در تقاطع فقر، فقدان آگاهی و موانع قانونی رها کردهاند. بیمه تنها وقتی میتواند مفید باشد که با برنامههای مقابلهای فرهنگی، قانونی و اقتصادی همافزایی داشته باشد. حمایت واقعی از خشونتزدگان، نیازمند همکاری بین بخشی میان دولت، سازمانهای غیردولتی، مراکز حقوقی و نظام بیمه است؛ بدون همکاری بینبخشی، بیمه چهبسا تنها یک شکاف بیثبات در میان این بحران عظیم باشد.
